حتي اگر نباشي

ساخت وبلاگ
#داستان_کوتاه#توله_سگ _نفهمیدم از کجا پیداش شده بود.هی پارس می کرد.هو.هو.هو...دم نداشتم،اما مثل کنه چسبیده بود به دمم!فقد به این خاطر که دو سه مرتبه از رو دلسوزی جلو پوزه درازش غذا گذاشته بودم.از نون خشک که هیچ خوشش نمی اومد._شیفت شب بود که واسه آب خوردن از کانکس بیرون زدم.خاموش و بیصدا پشت سرم راه افتاده بود و برای اینکه جلب توجه کنه،شروع می کنه به ورجه وورجه راه انداختن و بالا پائین پریدن.محلش که نمی زارم، یه هویی پوزه شو می ماله به پاچه شلوارم.شک ندارم عین نجاست ه!واسه نماز صبح اول وقت،دستم رو تو پوست گردو بند میاره._صدای موذن روح آشفته ام رو به راز و نیاز با خالق، محتاجتر می کنه._دور و برم حتي اگر نباشي...
ما را در سایت حتي اگر نباشي دنبال می کنید

برچسب : داستان,کوتاهتوله, نویسنده : 9adbeyatcheed بازدید : 2325 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 7:34